تار و پود

م تویی

تار و پود

م تویی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

سی و یک


هوا سرد شده، خورشید نیست، نورِ شدید نیست، گرما نیست

و من دوستت دارم. تو این هوا دوستت دارم. تو این هوا دوستم داری. درست لحظه ای ک فکر می کنم شدیم مثل بقیه، یه مکالمه بر می گردونه خیلی چیزارو. مثل "حبیبی" صدا کردنم، مثل "جیگرتو بخورم"، مثل " بیا پیشم"، مثل "ماشین بازیافت تو کوچه پشت سرم میاد میخواد منو ببره بازیافت کنه بهت پلاستیک بده"، " مثل آب نبردت قایق بخرم برات" ، مثل همین جملات ساده ی معمولی مهربون.

راه کدوم طرفِ عشق؟

سی

سی
رسیدیم ب سی جونم..
می دونی، زمانایی هست ک میگم نه، ما بدرد هم نمی خوریم. باید با آدم های دیگه ای باشیم. اما میریم با کسایی ک روزی فکر می کردیم نیمه ی ما هستند و لحظه ای نخواهد بود ک چیزی برای گفتن ب هم نداشته باشیم، حرف می زنیم. میبینیم ک توهمی بیش نبوده.. ماها پر از اشکالیم اما باید بپذیریم. باید نقص ها رو پذیرفت. باید پذیرفت زندگی نسل امروز اصلا آسون نیست. هیچوقت نبوده اما همه بهش آگاه نبودند. تقدیر میخوندنش و می پذیرفتن. نسل امروز با اینهمه وسیله ی  ارتباطی تنهاتر از همیشه ست. پوچ تر و ناامیدتر..
ما باید تلاش زیادی کنیم تا بازی رو نبازیم.
8:05ست و من قراره ده دقیقه ی دیگه بیدارت کنم. کاش میشد با بوسه ای بیدارت کنم و گیو یو سامتینگ ناتی!

شهریورِ سومِ..

گویند سرانجام ندارید شما
ماییم ک بی هیچ سرانجام خوشیم...