تار و پود

م تویی

تار و پود

م تویی

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

بیست و هشت

رسیدی.. زنگ زدی و یادم آوردی چقدر عاشقتم..

تو سرو سبز منی..

بیست و هفت

یک هفته تمام شد و امروز برمی گردی..

طبق معمولِ تمام سفر رفتن های قبل ت، با هم حرف نمی زنیم و رابطمون کمرنگ ک نه، محو شده.. ساعت پروازت رو نمی دونم اما احتمالا غروب زنگ خواهم زد و رسیدن بخیری خواهم گفت.

حساسیت پیدا کردم ب جایی رفتنات یا نه رو نمی دونم اما ذره ای تو اولویت نبودنام حالم رو بهم میزنه..

اولینباره ک چنین چیزی رو ب زبون میارم اما دلم می خواست تو رابطه ی دیگه ای بودم. رابطه ای ک بشه رو فرداش حساب کرد. رابطه ی ما به ساعت بعدش هم اطمینانی نیست.. وابستگی ای کورکورانه ست. ما معتاد ب همیم و نمی تونیم ترک کنیم هم رو .. و جایی در درونمون جفتمون می دونیم ک ترک چقدر برای هر دومون خوب خواهد بود.. تو بی اندکی تغییر تو زندگیت بدون من زندگی خواهی کرد. حتی هیچکس اسمم رو نمی دونه ک مثلا روزی ازت بپرسه: از فلانی چخبر؟.. بدنت همونیه ک قبل آشناییمون بود، سنت هنوزم ک هنوزه برای رابطه یا رابطه هایی جدید کاملا مناسب و استانداردِ. کارت سرجاشه، هیچکسی دور و برت نیست که همزمان با تو وارد رابطه ای شده باشه و به ازدواج رسیده باشه تا تو زیر دوش ک ایستادی، زیر هجوم فکرهای مختلف، اون آدم و رابطه ش مثل پتک وسطِ سرت فرود بیاد و از خودت بپرسی اونها ب هم رسیدن،من به کجا رسیدم؟.. تو با روح و روان و جسمی بی تغییر به زندگی ت ایدامه میدی و منم ک یهو همچیز تمام میشه برام.. من تمام این موارد برعکسش برام صدق می کنه.. حتی گربه های تو خیابونِ مسیری ک میرم سر کار هم اسمت رو می دونن.. من.. من..

ما هم رو دوست داریم اما همزمان از هم بیزاریم.

بیست و شش


رفتی..

تو هواپیما، لحظه ی آخر ک زنگ زدی .. رفتی.. رفتی..

بیست و پنج


انگار ک فقط اینجام تا تاریخ دوبی رفتن هات رو ثبت کنم..

این بار پرواز:

جمعه، 18 تیر 95

ساعت: 3p.m

مدت:تمام یک هفته.


تو می روی و دلیل ندارد..

دلیل ندارد بیان شود..

دلیل ندارد...

Fly